چرا مصدق مخالف برقراری جمهوری بود؟/ شاه دستور ترور رزمآرا را صادر کرد/ هویدا در حد تدارکاتچی حکومت بیشتر نبود/
آیا قانون اساسی مشروطه و متمم آن، اصلی را مد نظر قرار داده است که چنانچه منافع کشور از سوی شاه به خطر بیوفتد یا اجازهی نفوذ کشورهای خارجی در مسائل داخلی از طرف شاه صادر شده باشد، نخستوزیر بتواند در چنین شرایطی شاه را عزل کند؟
قانون اساسی و متمم قانون اساسی مشروطه چنین چیزی را برای نخست وزیر قائل نشده است. ولی قطعا مجلس و مردم میتوانند به وسیله نمایندگانشان، مجلس موسسانی ایجاد کنند و شاه را به هر دلیلی که میدانند از سمتش عزل کنند و شخص دیگری را به جای وی نصب نمایند. همان کاری که در دوران قاجار صورت گرفت. هرچند در آن زمان هم روح قانون اساسی رعایت نشد. شرایط در دوران عزل قاجار به شکلی بود که فقط قوانین از نظر ظاهری اجرا شد و روح قانون اساسی نادیده گرفته شد. در همین زمینه شاعری به نام افضل که در آن زمان از سبزوار نماینده مجلس شورای ملی شده بود، شعری دارد که نشان از نادیده گرفتن روح قانون اساسی دارد.
رأی را گر به مجلس شورا با قیام و قعود میدانند وکلای موسسان از بیم با رکود و سجود میدانند.
به عقیده شخص من وقتی پادشاه بدون طرح مطلب و بدون اطلاع مجلس، بحرین را از ایران جدا کرد، اگر به مردم و به مجلس شورای ملی اجازه داده میشد، میتوانستند بگویند این امر در صلاحیت شاه نیست و باید در مجلس بررسی شود ولی هیچگاه چنین فرصتی داده نشد.
رفتن شاه از کشور در فاصله 25 تا 28 مرداد سال 1332، فرار محسوب میشود. آیا از منظر قانونی این امکان فراهم بوده که در آن فاصله زمانی، نخست وزیر خواستار باز شدن مجلس شود و از آنها تقاضای بررسی عزل شاه را داشته باشد؟
بله. در همان زمان این مساله مطرح بود. نیروهای تندرو ملی و چپگرا نیتشان تاسیس رژیم جمهوری بود، زیرا پادشاه از مملکت فرار کرده و دیگر لیاقت حکومت کردن را ندارد. این بدان معناست که پادشاه خودش، خودش را مجرم شناخته و طبیعتاً هیچ حقی برای دفاع از خویش ندارد. پادشاه با علم به اینکه آن سند را سفید امضا به دست روزولت داده، از ایران فرار کرد و هیچ مشروعیتی برای عمل خودش قائل نبود. در اینجا باید اشاره کنیم که مردم ایران تا آن زمان ضد شاه نبودند. عموم مردم روستایی نشین بودند و تصوراتی نیز مبنی بر اینکه شاه فره ایزدی دارد، در میان مردم وجود داشت. در همان زمان که شاه فرار کرد، کسانی مانند دکتر حسین فاطمی در روزنامه باختر امروز نوشتند که این شخص روی فاروغ پادشاه مصر را سفید کرده است. همچنین سیدعلی شایگان که استاد حقوق دانشگاه تهران و عضو کابینه دکتر مصدق نیز بود، اعتقاد به جمهوری شدن داشت. حتی خود مصدق به دنبال تشکیل یک شورای سلطنتی بود، همانند شورایی که در بهمن 1357 تشکیل شد. در واقع مصدق و یارانش پیشنهاد کردن که علامه علیاکبر دهخدا، به عنوان رئیس شورای سلطنت انتخاب شود تا در یک دوره گذار انتخابات مجلسین برگزار شود و پس از آن نمایندگان مجلس در خصوص شرایط کشور تصمیم بگیرند. مصدق علاقهای به جمهوری شدن ایران نداشت به دلیل اینکه این ترس وجود داشت که حزب توده در صورت جمهوری شدن، ایران را به یکی از اقمار اتحاد جماهیر شوروی تبدیل میکند.
در همان روز 25 مرداد هم تودهای ها بیرون ریختند و با طرح شعارهایی همچون «ز قدرت تودهای شاه فراری شده»، به دنبال تغییر شرایط در ایران بودند این مسأله باعث ترس مردم شد و این تصور میرفت که حکومت بعدی دست تودهایها بیوفتد. با توجه به اینکه ایران تجربه خوبی از دوران اشغال توسط روسیه نداشت، ترس تکرار تاریخ میرفت، به همین دلیل مصدق مخالف جمهوری شدن ایران در آن برهه از زمان بود.
خارج از مباحث حقوقی، عملکرد مصدق در فاصله سه روز 25 تا 28 درست بوده؟ آیا میشد کار دیگری کرد؟ آیا مصدق و یارانیش احتمال میدادند که کودتای دیگری در راه است؟
از نگاه یاران مصدق امکان کودتای دوباره وجود نداشت، زیرا کودتا از نظر آنان شکست خورده بود. تنها فکر آنها این بود که فرصتی برای قدرتگیری تودهایها فراهم نشود. در همان زمان تودهای ها مجمسمههای رضاشاه و محمدرضا شاه را پایین کشیدند. در واقع حزب توده به دنبال این بود که از شرایط فراهم آمده نهایت استفاده را ببرد. البته آنها قدرت بالایی هم برخوردار بودند و نفوذ زیادی در ساختار داشتند. به نظر من بزرگترین و منسجمترین حزبی که در طول تاریخ ایران شکل گرفته و فعالیت داشته است، همین حزب توده بوده است. با این حال، افراد عادی حزب توده افراد روشنفکری بودند که طرفدار عدالت اجتماعی بودند ولی رهبرانشان قطعا از اتحاد جماهیر شوروی درس میگرفتند و با آنها هماهنگ بودند و قطعا به کشور خیانت کردند. ولی بدنه حزب توده بدین شکل نبود تا جاییکه در دانشگاهها، بسیاری گرایش چپ داشتند و نمیشود اینها را خائن دانست، اینها آرمانگرا بودند. در هر صورت باید گفت که در آن دوران خاص، تودهایها با توجه به اینکه مخالف مذهب بودند و به شدت گرایش به اتحاد جماهیر شوروی داشتند، به دنبال تغییر ساختار سیاسی در ایران بودند. به همین دلیل مصدق که هم گرایشات مذهبی داشت، هم اخلاقمدار بود و هم اینکه قرآن امضا کرده بود که خودش رئیس جمهور نشود، با آنها به مخالفت برخواست.
در اینجا باید به مسألهای اشاره کنم که شاید مقداری از بحث دور شوریم ولی بهتر میتوان شرایط آن زمان و به طور کلی محمدرضا شاه را درک کرد. همواره یکی از دغدغههای شاه این بود که نخستوزیران ایران با محبوبیتی که پیدا میکنند ممکن است به دنبال تصاحب قدرت باشند و شاه را از کار برکنار کنند. شاه برای مقابله با چنین وضعیتی از حربههای مختلف استفاده میکرد. به طور مثال، ماجرای ترور رزمآرا ماجرای جالی دارد. من با کامبیز رزم آرا که پسر نخستوزیر مقتول ایران است دوست هستم و چندین بار با وی صحبت کردهام، او معتقد است که صددرصد شاه پدرش را کشته است. جدای از این، من از چند جای دیگر هم تایید این مطلب را بر اساس دلایل و قرائن مختلف گرفتهام. یکی از اینها شخصی به نام رضا سجادی است که مدیر تبلیغات رادیو بود، که زمانی هم نماینده مجلس شورای ملی شد. وی به من گفت که، روزی رفته بودم نزد آقای رزم آرا که بپرسم چه مطالبی در رادیو پخش شود. آقای علم همان موقع آمد و به رزم آرا گفت برویم ختم آقای فیض در مسجد شاه (سلطانی). رزمآرا به علم گفت که خسرو هدایت (معاون نخست وزیر) را برای این منظور میفرستم و نیازی نیست که من به این مجلس بروم. علم خطاب به رزم آرا گفت که اعلی حضرت امر کردهاند بهتر است شخص نخستوزیر در این مراسم شرکت کند تا روحانیون بدانند که دولت با آنها مخالف نیست. در هر صورت با اصرارهای علم، رزمآرا به این مراسم میرود و در همانجا با گلوله یکی از مأموران دربار کشته میشود.
در واقع رزمآرا به وسیله فدائیان اسلام کشته نشده است، زیرا تیری که به رزم آرا اصابت میکند، متعلق به فدائیان نبوده است. نکته دیگر اینکه ثریا بختیاری در خاطراتش مینویسد، زمانی که علم بعد از این اتفاق نزد شاه آمد تا این خبر را به شاه بدهد، شاه خیلی خوشحال شد. همچنین سید ضیاء طباطبایی در خاطراتش گفته است که هنگامی که علم وارد شد، عبارت «کار تمام شد» را به کار برد. آنچه مسلم است وقتی علم به شاه چنین عبارتی بگوید، مشخص است که ترور نخستوزیر از سوی شاه قبلا طراحی شده زیرا در حالت عادی باید ابراز ناراحتی میشده است. سید ضیاء همچنین در بخشی دیگر از خاطراتش میگوید که شاه پس از شنیدن خبر ترور رزمآرا، روی مبل لم داد و با لبخند نفس راحتی کشید.
علت ترور رزمآرا از سوی شاه زمانی بیشتر قابل درک است که نامههای اشرف و رزم آرا که پس از انقلاب به چاپ رسیده است را مطالعه کنیم. رزم آرا در یکی از این نامهها به اشرف میگوید که من میخواهم تو را ملکه ایران کنم. از این سخن دو برداشت میرود؛ نخست اینکه نخستوزیر با اشرف ازدواج میکند و پس از عزل شاه، وی به عنوان شاه و اشرف به عنوان ملکه ایران حکومت میکنند. برداشت دیگر این است که نخستوزیر با کمک مجلس شاه را عزل کند و اشرف را به عنوان نخستین ملکه ایران حکمرانی کند.
شما معتقید هر زمانی که یک نخستوزیر قوی با روحیه ملی گرایی در رأس کار قرار میگرفت، شاه با وی مخالفت میکرد و به هر طریق به دنبال برکناری وی بود؟ در خصوص علی امینی هم البته این مسأله آشکار است. نظر شما در این خصوص چیست؟
بله موافقم. علت آن را نیز میتوان در انتخاب امیر عباس هویدا مشاهده کرد. به نظر من هویدا حداکثر میتوانست تدارکاتچی حکومت باشد زیرا به معنای واقعی کلمه غلام حلقه به گوش شاه بود. به طور کلی باید گفت، زمانی که شخص شاه در 25 مرداد از کشور فرار میکند، نمیتواند منجی مردم و کشور باشد. آنچه مسلم است اگر شاه به گفتههای خود عمل میکرد، قطعا انقلابی نیز صورت نمیگرفت.
اگر در پایان صحبتی دارید، در خدمت شما هستیم؟
اگر دولتهای خارجی کودتای 28 مرداد را تحمیل نکرده بودند، ما امروز یک ملت خوشبختتری بودیم، زیرا روندی که مصدق آن را شروع کرده بود دو هدف اساسی را دنبال میکرد؛ نخست ضدیت با استعمار خارجی و دیگری مخالفت با استبداد داخلی. متاسفانه بعد از گذشت این همه زمان از سال 32 تا به امروز، ما میبینیم که ملت شریف ایران چشم و امیدش به خارجیهاست که بیایند و شرایط ما را بهبود بخشند. این بدترین اتفاق برای یک ملت است، زیرا هیچگاه شخصی که سیاسمتدار یک کشور خارجی است، منافع کشور خودش را فدای دیگران نمیکند. به نظر من این نهایت زوال تفکر و اندیشه سیاسی در ایران است. به هیچ وجه قابل درک نیست که شخص یا دولتی در اروپا منافع کشور خودش را نادیده بگیرد و به دنبال مردم و منافع داخلی ما باشد. وقتی که هم وطن من، دلش برای من نسوزد چطور میتوان تصور کرد که شخصی که نه منافعش با من سازگار است و نه درک و شناختی از من دارد، دلش برای من بسوزد و به من کمک بیاید. باید گلهمند بود از افرادی که در کودتای 28 مرداد با آمریکا و انگلیس همسو بودند و امیدوار باشیم که دیگر این اتفاق روی ندهد . باید بر اساس حق و حقیقت و انصاف و حقیقت ، فقط به دنبال بهبود شرایط داخل باشیم و من مطمأنم این اتفاق در نهایت خواهد افتاد.