یک نفر به داد مجلههای پر مخاطب همشهری برسد!
داتیکان: تغییرات گسترده شهرداری تهران در یکی دو سال اخیر، تنها به پروژههای متعدد و در حال اقدام این شهر ضربه نزده و بخش فرهنگی آن را نیز هدف قرار داده است. ساخت کلی سیاست در ایران به اینگونه است که با تغییر یک مدیر در رأس هرم یک شرکت، نهاد یا سازمان دولتی، بسیاری از کارکنان آن نیز تغییر میکنند. تغییر مدیریت شهرداری تهران و در پی آن، تغییرات مدیریتی در موسسه همشهری، باعث نابودی 8 مجله از مهمترین مجلات موسسه همشهری از قبیل «نشریه جوان، سرنخ، دانستنیها، داستان، 24، بچهها، سرزمین من و تندرستی» شده است. این ماجرا از زمانی شروع شد که به گفته مدیران همشهری، موسسه همشهری از دو سال گذشته زیانده شده و الان مبلغی در حدود ۴۵ میلیارد تومان بدهی دارد. بااینحال و طی گفتگوی تلفنی داتیکان با عرفان خسروی، دبیر تحریریه اسبق و دبیر علمی سابق مجله دانستنیها، بدهی این مجله طی یک سال اخیر، کمتر از ده میلیون تومان در ماه بوده است. در ادامه، گفتگوی داتیکان با خسروی را در خصوص اتفاقات صورت گرفته در موسسه همشهری میخوانیم.
آقای خسروی، مجموعه کارمندان موسسه همشهری چند نفر است؟ آیا بدهی اصلی مربوط به مجلات است؟
بهطورکلی، حدود 1300 نفر استخدام رسمی روزنامه همشهری هستند؛ درحالیکه کمتر از یکصد نفر به صورت غیراستخدامی (و تنها با قرارداد شفاهی) در مجموعه مجلات این مؤسسه مشغول به کار بودند. از زمانی که موضوع زیاندهی موسسه همشهری مطرح شد، بحث کاهش نیرو در این مؤسسه نیز آغاز شد. من بیش از 8 سال است که در مجله دانستنیها کار میکنم، و با قاطعیت میگویم دانستنیها بهعنوان پرفروشترین مجله همشهری، نهتنها مدتها سودآورترین نشریه این مؤسسه بوده است، بلکه حتی در ایام اخیر نیز از آن رقم بزرگ زیاندهی، ماهانه حدود 10 میلیون تومان هزینهای است که این مجله برای موسسه همشهری به بار آورده و مابقی هزینههای این مجله از طریق فروش آن بازگشته است. ضمن اینکه همین زیان نیز کاملاً در حال خنثی شدن بود و به صفر نزدیک میشد. حالا باید پرسید ده میلیون تومان در ماه برای تولید مجلهای علمی و پرمخاطب به نام دانستنیها یا مجلهای با موضوع ایرانشناسی و وزین به نام سرزمین من، هزینه گزافی بر دوش شهرداری تهران با این همه خاصهخرجیهای فرهنگی است؟ آیا شهرداری که خود را موظف به هزینههای فرهنگی میداند، به خصوص در شهری مثل تهران که در نظر ساکنین باقی شهرها و روستاها، شهری است متهم به جذب حداکثری منابع اقتصادی، نباید با هزینه ده میلیون تومان (آن هم تنها در شرایط اقتصادی یک سال اخیر) مجلهای برای منافع فرهنگی و آموزشی و علمی کل کشور منتشر کند؟ اگر چنین هزینهای بیجا بوده است، چطور انتشار روزنامهای مثل همشهری با ضرر و زیانی صدها برابر بیشتر از دانستنیها با فهرست عریض و طویلی از ۱۳۰۰ نفر کارکنان استخدامشده با چندین رقیب جدی میان روزنامههای کشور، باید همچنان ادامه یابد؟ چرا میان مجلهای مثل دانستنیها که هیچ جایگزینی با مختصات مشابه میان مجلههای پرمخاطب علمی ندارد و روزنامه همشهری با چندین رقیب باکیفیت، دانستنیها محکوم به دوگانه تعطیلی/واگذاری میشود؟
از چه زمانی بحث تعطیل کردن مجلات همشهری شنیده شد؟
از سال گذشته، زمزمههای تعطیل کردن مجلات شنیده شد. ما چندین بار با مدیران موسسه صحبت کردیم که ضرر و زیانهای ایجادشده ارتباطی با مجلات ندارد. با اینحال و برخلاف رویهی معمول در نشریات تخصصی و البته خلاف سیاستهای خود همشهری که بخش بازرگانی و توسعه بازار مستقل دارد، مدیران موسسه از ما خواستند که شخصاً برای پیدا کردن پشتیبان اقدام کنیم تا هزینهها پوشش داده شود. با اینکه این کار وظیفه ما نبود ولی به واسطه علاقهای که به این کار داشتیم، به دنبال پیدا کردن پشتیبان گشته و حتی در این مسیر نیز موفق شدیم ولی در کمال تعجب، مدیران مؤسسه هیچگاه با پشتیبانهایی که ما معرفی کردیم قرارداد نبستند و همکاری نکردند. موسسه از سال گذشته، برنامههای خود برای تعطیل کردن مجلات را شروع کرد و 4 مجله سال گذشته تعطیل شد. با اینحال چون ضریب نفوذ این مجلات زیاد نبود، اعتراضات مؤثر واقع نشد.
مبلغ دریافتی شما از موسسه همشهری چقدر بوده؟
اوایل سال گذشته، دریافتی من بهعنوان دبیر علمی مجله دانستنیها که 132 صفحه مطلب دارد، یکمیلیون تومان بود. بااینحال، سال گذشته مسئولین موسسه دو بار و هر دفعه 35 درصد حقوق ما را کاهش دادند که نهایتاً به مبلغ 450 هزار تومان در ماههای اخیر رسید که آنهم به صورت معوق از سوی همشهری پرداخت میشد.
مشکلات فعلی شما و خروج شما از موسسه همشهری از چه زمانی آغاز شد؟
با اینکه وظیفه ما نبود، ولی بنده و بسیاری از همکارانم به دنبال پیدا کردن پشتیبان گشتیم و در متقاعد کردن آنها برای همکاری نیز موفق شدیم، منتها در متقاعد کردن مدیران همشهری بهخصوص آقایان مرتضی حاجی و مهران کرمی موفق نشدیم و مشکلات ما شروع شد و هر روز نیز انباشته شد. ورود آقای علی رزاقی بهار به موسسه همشهری نیز تیر خلاصی بود بر وضعیت مجلات و کارکنان آن در همشهری. گفته میشود آقای مهران کرمی پیشنهاد داد که تمامی مجلات همشهری به آقای علی رزاقی بهار که باز هم طبق شایعات از مسئولین ستاد آقای روحانی در مشهد بوده و فروشگاه پوشاک خانوادگی در این شهر دارد، واگذار شود و مسئولیت هشت مجله تخصصی به شخصی داده شود که هیچ سابقهای در این حوزه ندارد جز انتشار مجلهای ناشناخته و محلی به نام «بارثاوا» و نیز نشریهای دیگر در حوزه مدیریت که مهمترین خبرسازیاش مربوط به چند هفته اخیر و تغییر قالب گرافیکی با کپیکردن قالب سابق مجله همشهری داستان بود.
ما از همان ابتدا اعتراض کردیم که چنین شخصی اهلیت قرار گرفتن در چنین جایگاهی ندارد. مسئولین همشهری نیز برای توجیه انتخاب خود گفتند که آقای رزاقی بهار در مشهد هم دو مجله داشته و با این حوزه بیگانه نیست ولی از همان روزهای نخست با برجسته شدن نوع ادبیات ایشان و مثلاً نگاهی که در ذکر سوابق و آرزوهای خود در شبکههای اجتماعی داشته، مشخص بود که چنین فردی با چنین اشتباهات ریز و درشت نگارشی و معرفتی، صلاحیت این مجلات با چنین شمار انتشار و مخاطبی را ندارد.
ادعای مدیران مجلات همشهری این بود که اگر مجلات به این آقا واگذار نمیشد، همگی از سال گذشته محکوم به تعطیلی بودند، درحالی که توئیتهای برخی از همین آقایان طی ماههای گذشته در دسترس است که گفته بودند [نقل به مضمون] بچههای مجلات همشهری نگران تعطیلی نباشند چون مجلات به کار خود ادامه خواهد داد. ما هم بر اساس این شنیدهها، گرچه میدانستیم مشکلات زیادی گریبان مؤسسه همشهری را گرفته، اما بعید است همشهری سودآورترین و خوشنامترین محصولات فرهنگی خود را فدای روزنامه میانمایهای بکند که جز در ایام انتخابات و بهعنوان یگان تبلیغاتی شهردار، هیچ کارکرد منحصربهفرد دیگری در میان فهرست روزنامههای خوشنامتر کشور ندارد. حتی احتمال میدادیم شاید عذر ما را بخواهند و از نیروهای ثابت و استخدام رسمی همشهری بخواهند جای ما به انتشار مجلات ادامه دهند، ولی سپردن مجلات به دست شخصی فاقد وجاهت و اهلیت فرهنگی کابوسی بود که در تاریکترین شبها هم برای میراث سالها تلاش خود نمیدیدیم.
البته این نکته هم گفتنیاست که طی همین چند هفته اخیر در فضای مجازی اتهام ضمنی دیگری به تکتک ما اعضاء سابق تحریریه مجلات همشهری وارد شد و برخی از کسانی که اخیرا بر سر سفره همشهری نشستهاند، در توئیتهای خود تلویحا ما را به گرایش سیاسی به سمت شهردار سابق تهران متهم کردهاند. واقعیت این است که در هر دو انتخابات اخیر ریاست جمهوری و شورای شهر، من و تقریبا همه اعضاء تحریریه مجلات همشهری مثل اکثریت جامعه، از همان طیفی حمایت کردیم که پیروز انتخابات شد ولی در آن دوران نه کسی از سوی شهرداری وقت توانست به ما گرایش سیاسی خاصی را تحمیل کند، نه ما چندان بیوزن بودیم که بتوانند حتی یک خط در حمایت از شهردار وقت تهران یا نامزدهای نزدیک به ایشان در شورای شهر، به مجلههای تحت قلم ما بیافزایند. طبیعی است که ناراحتی ما وقتی بیشتر میشود که میبینیم کسانی به ما اتهام گرایش به شهردار اسبق تهران را میزنند که ما در بزنگاههای سیاسی به عنوان فعالان رسانهای از ایشان حمایت میکردیم.
شما برای چاپ هر شماره مجله دانستنیها چقدر زمان صرف میکردید؟ از چه زمانی شما در این مجله مشغول به کار شدید؟
وظیفه من در سالهای اخیر ویراستاری علمی مطالب مجله، در چند مرحله مختلف بود و این کار من سوای کارهایی بود که ویراستار ادبی و نیز نمونهخوان انجام میدادند. من به سردبیر درباره انتخاب موضوعات و مطالب تألیفی و ترجمه مشورت میدادم، ضمناً وظیفه داشتم خودم مطالب حوزه طبیعت را که به تحصیلات دانشگاهیام ارتباط داشت، تعیین تکلیف کنم، یعنی یا خودم دست به نگارش، تألیف یا ترجمه بزنم، یا از مجلات علمی غیرفارسی، مطالب این حوزه را به دست مترجمی بسپارم که اهلیت و سواد و توانایی دارد؛ چون نهایتاً خودم باید مطالب ترجمهشده در این حوزه را بهدقت ویرایش میکردم، اشکالات علمی ترجمه را رفع میکردم و حتی گاهی برخی اشکالاتی را که در متن اصلی وجود داشت، با یافتههای جدید علمی تطبیق میدادم و نهایتاً جزئیات فنی از قبیل مقدمه، میانتیتر، شرح عکس و کیفیت تصاویر را تنظیم میکردم و به صورت آماده به دست دبیر تحریریه میسپردم تا در فرایند صفحهبندی و ویرایش و نمونهخوانی قرار بگیرد. برای این کارها بهطور متوسط روزی 4 ساعت، منتها خارج از دفتر مجله وقت صرف میکردم. ضمناً هر دو هفته یک روز کاری کامل پیش از خروجی در دفتر مجله حضور مییافتم تا اشکالات علمی صفحات خطیر و اغلب پراشتباهی مثل خبرها و پوسترها را که به سرعت زیاد و دقت علمی کمتر آماده میشد، تصحیح کنم و نیز آخرین پرینتهای کل صفحات مجله را نیز یک بار دیگر و پس از نمونهخوان و پیش از نظارت خود همشهری، یک بار دیگر نمونهخوانی میکردم و احیاناً برخی مطالب در همین مرحله دچار ویرایش و تغییرات جزئی یا کلی میشد. این حضور دوهفته یکبار علاوه بر کارهای سایر روزهای هفته و نیز جلسات گه گاهی هیئت تحریریه بود که مجموعاً بهعنوان دبیرعلمی دانستنیها انجام میدادم. چند سال پیش که وقت بیشتری میتوانستم بابت دانستنیها اختصاص دهم، دبیر تحریریه بودم و علاوه بر این مسئولیتها، باید کارهای فنی از قبیل سپردن مطالب به دوستان صفحهآرا و نظارت بر روند کلیه کارهای اجرایی را هم انجام میدادم. هشت سال بود که من در این مجله کار میکردم و در تمامی این مدت اهمیتی به درآمدم نمیدادم زیرا اعتبار و اسمم بهعنوان دبیر علمی پرفروشترین مجله علم برای عامه فارسیزبان، بسیار مهمتر از حقوق و درآمد بود. پیش از دانستنیها، تقریباً از ۱۷ سال پیش، من مشغول روزنامهنگاری علم در مجلههایی دیگر مثل دانشمند و اطلاعات علمی بودم، اما این دانستنیها بود که موقعیت من را به عنوان مروج علم تثبیت کرده بود؛ به همین خاطر حس میکردم به خاطر دینی که به مجله دارم، باید تلاش کنم تا این مجله سر پا بایستد. این مسأله نه تنها برای من، بلکه برای تمامی بچههای دانستنیها و البته تمام دوستان دیگر ما در مجلات تخصصی دیگر همشهری وجود داشت و همه این افراد طی این مدت با فداکاری این مجلات را سرپا نگه داشتند. همه ما در این مجلات به پختگی رسیدیم و نیز از عمر و خوشبختی خودمان بابت همین مجلات هزینه کردیم زیرا به این کار عشق میورزیدیم.
متأسفانه، این تلاشها از منظر مدیران همشهری اهمیتی نداشت؛ البته انتظاری هم نمیرفت که چنین اشخاصی که به واسطه زد و بندهای سیاسی پشت میزهای غنیمتگرفته همشهری نشستند، درک درستی از موضوعاتی از قبیل ترویج علم داشته باشند؛ بنابراین محصول زحمات ما را از دست ما گرفتند و به علی رزاقی بهار سپردند. این شخص در مصاحبهای که طی نخستین روزهای قطعیشدن مدیریتاش با همشهری داشت این مجلات را دوستداشتنی دانست ولی ضمناً اظهار کرد [نقل به مضمون] که به تحریریه برای اداره این مجلات نیازی ندارد. وی همانجا اعلام کرد که قصد دارد همه مجلهها را صرفاً به صورت حقالتحریری منتشر کند و مسائلی از قبیل بیمهکردن تحریریه مجلات همشهری را عامل ضرر و زیان گسترده مؤسسه همشهری دانست بنابراین مشخص شد که عملاً بیمهها حذف خواهند شد. جدای از بحث بیمهها، رقمی نیز که وی برای حقالتحریر پیشنهاد داده بود بسیار عجیب بود. البته ایشان هرگز با اعضاء تحریریه صحبت نکرد، منتها رقمهایی که به گوش ما رسیده بود برای حقالتحریر یک صفحه، ابتدا حدود 35 هزار تومان بود، ضمن اینکه گفته بود برای هر مجله تنها یک نفر دبیر (سردبیر یا دبیر تحریریه) میخواهد تا حقالتحریرها را مدیریت کند. بعدها شنیدم طی مذاکراتی که بر سر مجله دانستنیها داشتند، گویا برای کلیه مراحل آمادهسازی مطالب هر صفحه مبلغ 75 هزار تومان پرداخت خواهد کرد. قطعاً کل این ۷۵ هزار تومان سهم نویسنده/مترجم نخواهد بود، چون همان شخص دبیر باید مبلغی از این پول را بابت دستمزد خودش (به ازای ویرایش و تنظیم و نظارت محتوایی) بردارد و تازه مشخص نیست که سهم گرافیست و صفحهآرا چگونه و از کجا پرداخت میشود. اما گذشته از همه این موارد، چیزی که باعث شد شخصی مثل من از این روند دلخور شود، برخورد تاجرمأبانه رزاقی بهار بود که با موضوع فرهنگ رفتاری شبیه نخودلوبیا و البسه داشت؛ وگرنه دریافتی بنده قبل از آمدن ایشان هم بسیار کمتر از زحمتی بود که برای دانستنیها میکشیدم. قبل از آمدن آقای رزاقی بهار نیز رابطه ما با سردبیر مجله رابطه کارگری و کارفرمایی بود و بر اساس رویه معمول، کارفرمای جدید باید تغییر شرایط را با کارگرها در میان بگذارد و نباید یکطرفه عمل کند. آقای رزاقی بهار شرایط را به وضع بحرانی تبدیل کرد و ادعا داشت که مصوبه همشهری چنین بوده که این مجلات به واسطه زیاندهی باید تعطیل شوند و تنها اگر با شرایط ایشان کار کنیم امکان ادامه حیات این مجلات وجود دارد.
جدای از بحث حقوق، آقای رزاقی تخصصی در حوزه مطبوعات دارد؟ برخورد وی با اعضای حقالتحریریه چگونه بود؟
جدای از بحثهای مالی و کاری مجلات، واقعیت این است که برخورد آقای علی رزاقی نهتنها خارج از دنیای حرفهای بوده، بلکه خارج از ادب هم بوده. حتی شنیدم که ایشون جواب سلام بچههایی که الان با وی کار میکنند را هم نمیدهد و برخورد بسیار زشتی با بچهها دارد؛ البته انشالله که این شایعات دروغ باشد و کسانی که حاضر شدند با شرایط غیرمحترمانه ایشان کنار بیایند، مورد بیاحترامی بیشتر و تخریب شخصیت قرار نگرفته باشند؛ ولی اگر حتی این اتهام دروغ باشد، قطعاً دروغی است متناسب با سلوک و خلقیات ایشان. درباره سلوک و خلقیات ایشان جز این قضاوتی نمیتوان کرد وقتی میبینیم شخصی با کمترین دانش در حوزه مطبوعات و پاسخهایی بیاندازه سادهدلانه که در فضای مجازی نسبت به انتقادهای فنی و حرفهای ابراز میکند، و تنها به اتکای داراییهای خانوادگی تمامی مجلات همشهری را که هر کدام نیازمند تخصص گوناگون است، به دست میگیرد و در همان ابتدای کار موجب بیکاری بیش از 90 نفر نیروی متخصص و از خود گذشتهای را فراهم میکند که هر کدام چندین سال است در این مجموعه فعال هستند. به نظرم چیزی جز اعتماد به نفس ناشی از ثروت و رانت علت این منش و روش نیست.
قرارداد شما چگونه است؟ اساساً طرف قرارداد شما چه شخص یا نهادی است؟
متأسفانه و از همان ابتدا ما قرارداد مکتوب نداشتیم. هیچکس با ما قرارداد مکتوب امضا نمیکرد. طرف حساب ما سردبیرهایی بودند که با همشهری قرارداد داشتند و به نوعی پیمانکار موسسه همشهری بودند گرچه عملاً ما تابع مقررات موسسه همشهری بودیم. خیلی اوقات برای چاپ هر نوبت از مجله، جلسات متعددی با کارکنان و مسئولین همشهری داشتیم. مثلاً طی این سالها خود بنده چندین بار با آقای دکتر حسن نمکدوست تهرانی که از مشاوران و کارکنان مؤسسه همشهری هستند جلسات کاری داشتم و مورد تشویق و راهنمایی ایشان قرار گرفتم؛ همینطور جلسات متعدد دیگری با مدیران و مسئولان همشهری، از قبیل آقایان ذاکری، مشاری، حسیننژاد، بهشتی و بیش از همه، با مسئولین واحد نظارت. چه زمانی که بنده دبیر تحریریه دانستنیها بودم و چه زمانی که به عنوان دبیر علمی مشغول خدمت در این مؤسسه بودم، بسیار پیش میآمد که برای جزئیترین مسائل محتوایی باید خدمت آقای باباوند و بعدها امین میرفتیم و از مجله دفاع میکردیم. این تعامل همیشگی ما با مدیران و سیاستگذاران همشهری بود که نشان میدهد بهجز سردبیر، تابع نظرات مستقیم بسیاری افراد دیگر نیز بودیم. در واقع فقط اینگونه نبود که در ازای محتوایی که تولید میکنیم پول بگیریم، بلکه از نظر محتوایی تعامل گسترده و جلسات مختلفی با کارکنان رسمی بهویژه مدیران و مشاوران مؤسسه همشهری داشتیم این تعامل تنها در زمان ورود آقای حاجی کمرنگ شد که در مقطعی به هیچ عنوان حاضر به پذیرفتن کارکنان مجلات نشد.
البته طی همین یک سال نیز برای چاپ هر نوبت، حضوراً نزد مسئولین همشهری میرفتیم تا از نظر محتوایی خارج از اهداف همشهری عمل نکنیم. بهطور مثال، آقای عباس حسیننژاد که قائممقام مدیرمسئول مجلات همشهری بودند، بهطور دائم بر سر جزئیات و کلیات حرفهای مطالب با ما جلسه برگزار میکرد.
نکته قابلتأمل این است که آقای رزاقی بهار پس از روی کار آمدن و در نخستین اظهارنظرهای خود گفته بود که قرارداد ما با موسسه همشهری در شهریور سال جاری به پایان رسیده است، این در حالی است که ما هیچوقت قرارداد مکتوبی با موسسه همشهری نداشتهایم و طبق قانون، وقتی قرارداد شفاهی باشد و از سوی دیگر نام کسانی مثل بنده بهعنوان مسئول محتوایی و علمی مجلات درج میشد، طبیعی است که قراردادی نانوشته ولی بسیار محکم میان همشهری با تکتک ما وجود داشته؛ قراردادی حرفهای که حتی باوجود تغییر سردبیرها نیز مورد احترام سردبیرهای جدید قرار میگرفت. در دوره کاری بنده در همشهری، یکبار شاهد تغییر سردبیر دانستنیها بودیم که آقای محمد جباری بهجای آقای سیامک رحمانی سردبیر دانستنیها شدند ولی نه تنها چنین برخوردی با تحریریه به جامانده از دوره آقای رحمانی نداشتند، بلکه با احترام با تکتک ما صحبت کردند و قراردادهای جدیدی گذاشتیم و طی این سالها نیز در کنار هم با شرایط پیشآمده ساختیم. مشابه همین اتفاق در همشهری جوان نیز چندباری رخداد، بهخصوص پس از کنارهگیری آقای جواد رسولی، چند بار دیگر نیز سردبیر همشهری جوان تغییر کرد، ولی هیچ سردبیر تازهای به خود اجازه نداد تحریریه سابق را زیرورو کند. این زیرورو کردن دقیقاً همین کاری است که آقای رزاقی بهار در بدو ورود به همشهری مرتکب شد؛ منتها خبرش کمابیش اینطور انعکاس یافته که ما به خاطر «پول» است که نماندیم. این حقیقت وارونهای است که برای گریز از مسئولیت خطاهای بیشمار خود علم کردهاند؛ این دروغ کثیفی است که باید کذب آن به گوش همه برسد.